توضیحات
رمان زندگی تلخ من با پایان خوش امروز روزپاییزی بود هوا سرد شده بود صبح با هوای سردی که به صورتم خورد از خواب بیدار شدم به غیر مامان بزرگو داداشم کسی خونه نبو رفتم آشپزخونه دیدم دارن صبحونه میخورن .. -سلام مامان جون سلام داداشی مامان جون: سلام صبحت بخیر دخترم رضا(داداشم):سلام معصوم چه عجب بیدار شدی -مامان جون مامان اینا کجان؟ مامان جون: رفتن دادگاه امروز تموم میشن -یعنی دیگه تموم شد .. کلمات کلیدی: رمان فارسی، رمان ایرانی، رمان اجتماعی، رمان جالب، رمان عاشقانه، رمان رمانتیک، برچسبها: رمان فارسی، رمان ایرانی، رمان اجتماعی، رمان جالب، رمان عاشقانه، رمان رمانتیک