توضیحات
داود پادشاه بسار پیر شده بود و هر چند او را با لحاف می پوشاندند ولی گرم نمی شد. درباریان به او گفتند علاج تو در این است که یک دختر جوان از تو پرستاری کند و در آغوشت بخوابد تا گرم بشوی. پس سرتاسر کشور اسرائیل را گشتند تا زیبا ترین دختر را برای او پیدا کنند. سرانجام دختری بسیار زیبا به نام آبیشگ از اهالی شونم انتخاب شد و او را نزد پادشاه آوردند تا از پادشاه پرستاری کند...