آفاق شعر فارسی

آفاق شعر فارسی

  • نوع فایل : کتاب
  • زبان : فارسی
  • نویسنده : محمدعلی داعی الاسلام

توضیحات

محمد علی داعی الاسلام شاعر ادیب و فرهنگ نویس ایرانی در سال 1254 خورشیدی در روستای نیاک از توابع لاریجان به دنیا آمد در پنج سالگی به آمل رفت و شروع به فراگیری صرف و نحو عربی و فقه واصول و حکمت کرد.در اواخر دوره ناصر الدین شاه به تهران آمد و در مدرسه سپهسالار ریاضی و ادبیات فارسی خواند.در 1278 سه سال پس از ترور ناصرالدین شاه به اصفهان رفت و در خدمت اساتید شهیر آن دیار به تکمیل تحصیلات خود پرداخت و همچنین در محافل ادبی رکن الملک شیرازی شرکت جست.در همان ایام بود که لقب داعی الاسلام را از مظفرالدین شاه دریافت کرد. اما محمد علی به تحصیلات قدیمه اکتفا نکرد و در ایام اقامت در اصفهان1278 تا 1283 به تحصیل زیان انگلیسی و لغت عبرانی آغاز کرد.در 1283 به سفر حج رفت .در بازگشت از سفر حج به هند رفت و در بمبئی مجله ای را به نام دعوة الاسلام انتشار داد.سپس برای همیشه به حیدرآباد دکن کوچ کرد و استاد زبان و ادبیات فارسی در دانشگاه عثمانیۀ این شهر شد.گاهی شعر میسرود و در شعر از سبک هندی پیروی میکرد. داعی الاسلام در ایام جنگ جهانی دوم پس از سالها برای مدت کوتاهی به ایران بازگشت. محمد علی داعی الاسلام علاوه بر زبان مادری خود پارسی به زبانهای انگلیسی.اردو.عبری.عربی.بهاشا.گجراتی سانسکریت و همچنین به زبانهای پهلوی و اوستایی آشنایی داشت.چندان که در رشتۀ زبان شناسی شرق دانش گسترده به دست آورد. محمد علی داعی الاسلام در 1330 خورشیدی دور از میهنی که به آن عشق میورزید در حیدر آباد دکن روی در نقاب خاک کشید. آثار: ترجمۀ تاریخ نادرشاه و ستاره اثر مارتیمو دیوراند خاورشناس انگلیسی (حیدرآباد،1291 ش) شعر و شاعری عرفی (حیدرآباد، 1294 ش) واژه نامه پارسی به پارسی یا فرهنگ نظام(1305 حیدر آباد-هندوستان) اقبال و شعر فارسی (حیدرآباد، 1305 ش) خط لاتین برای فارسی (حیدرآباد، 1307 ش) خط آسان برای تعلیم عمومی؛ خط داعی (حیدرآباد، 1317 ش) سه مسمط (تهران، 1322 ش) ترجمۀ وندیداد، بخش سوم اوستا به فارسی (حیدرآباد، 1327 ش) نمونه ای از غزلیات او:: بامدادان هوس کوچة دلبر دارم باز امروز خدایا چه مقدر دارم خوشدلی¬مایة¬عمر است و غم از خود¬خواهی است هر چه در میکده خواندم همه از بر دارم زده¬ام چنگ بزلف تو پس از جان بازی لشگر ظلم تو امروز مسخر دارم گبر و هندو بپرستیدم از این پس کز عشق چشم کنگا است مرا سینه پر آذر دارم حال ماضی سراسر غم من روشن کرد که چه مستقبل تاریک ز اختر دارم و وای بر من سالها حیران این مشکل دل است با تو پیوستن محال است و گسستن مشکل است یاد از خود رفتگی‌ها در سترگ ره که دل هر قدم برداشتم پنداشت آخر منزل است کشتگان تیغ نازت بس که بر هم ریختند در سر کوی تو ناکام از تپیدن بسمل است نه نثار یار شد نی در کنار آورد یار شرمساریها مرا از این دل بی حاصل است چیست این تبدیل ماهیت که بینم خویش را کانچه گفتم و آنچه خواندم و آنچه¬ کردم¬ باطل ¬است عشق بار آور شود گر از دو سو دیوانگی است سود چوب قیس مجنون است، لیلی عاقل است در طلبکاران خدایا کس¬چون ¬من بی¬کس¬مباد من ز خود غافل شدم دلدار از من غافل است حق تکثیر: 60 سال از مرگ نویسنده کتاب گذشته. چاپ کتاب هم چاپ سنگیست متعلق به سال 1306 خورشیدی یعنی هشتاد و چهار سال پیش.با توجه به کمیاب بودن این کتاب به صورت الکترونیکی و نا یاب بودن این کتاب به صورت کاغذی.خواهش دارم اجازه نشر کتاب رو بدهید تا خدمتی به زبان و ادبیات پارسی کرده باشیم.
اگر شما نسبت به این اثر یا عنوان محق هستید، لطفا از طریق "بخش تماس با ما" با ما تماس بگیرید و برای اطلاعات بیشتر، صفحه قوانین و مقررات را مطالعه نمایید.

دیدگاه کاربران


لطفا در این قسمت فقط نظر شخصی در مورد این عنوان را وارد نمایید و در صورتیکه مشکلی با دانلود یا استفاده از این فایل دارید در صفحه کاربری تیکت ثبت کنید.

بارگزاری