توضیحات
. از مقدمه : از آغاز تاریخ تا قرن بیستم، وجود ابهام در متن ادبی چندان خوشایند به نظر نمی آمده و در نظر بلاغیان پیشین تا حدودی به عنوان یک اصطلاح تحقیرآمیز به کار رفته است. این جهتگیری علیه حضور دو یا چند معنی در یک تعبیر، بازتاب موضعگیری کلی تمدنی بوده است که بطور سنتی از روزگاران یونان باستان ایمانش را بر دریافتهای عقل و اعتقاد به نظم هستی بنیاد نهاده و معناداری کلام را بر اساس انطباق آن با واقعیت بیرونی سنجیده است. نتیجه چنین رویکردی آن شد که «بشر قرنها از مسأله رابطة واژهها با اشیاء پرسشی نداشت و قادر بود چنین فرض کند که هیچ بیان معتبری نمیتواند با بیان دیگر تناقض داشته باشد و اگر در کلام تناقضهایی پدیدار میشود، با بسط و توسع میتوان روشنی و انسجام و حقیقت آن را حاصل کرد. بنابراین در این بافت فرهنگی، ابهام نقصان در حقیقت و نقص در ارتباط کلامی محسوب میشود». رکن اصلی و طریقه غالب در تفکر بشر تا امروز «لوگوس محوری» به معنی اعتقاد یا اشتیاق به یافتن معانی ثابت و عقلانی در متنها بوده است. اما از قرن بیستم معنای زندگی روی در تغییر نهاده و در پی آن ذائقة بشر و ذوق زیباییشناسی مدرن به کلام چند چهره مشتاقتر شده و از خوانش متون مبهم لذت بیشتری کسب میکند. در نتیجه، ابهام در آثار هنری بطور جدیتری، ارزش پیدا میکند و شرح دشواریها و تفسیر ابهامها جای خود را به خوانش برای کاوش و اکتشاف معانی متکثر میدهد. از این رو در برخی نظریههای پساساختارگرا، ژرفای رازناک زبان ادبی و چندلایگی معنا برای متن امتیاز به حساب میآید. و راز ادبیت متن، در عمق ابهامی است که دامنة معانی متن را گسترش دهد و زمینة تأملهای بیشتر و تأویلهای فراوانتری را فراهم آورد. این مقاله، با بحث در بارة مسألة ابهام در زبان و ادبیات تلاش دارد تا تحول مفهوم ابهام و نقش آن در دو دیدگاه سنتی و جدید را نشان دهد و برای پرسشهای ذیل پاسخی بیابد: حدود ابهام از منظر قدما و منتقدان جدید چه تفاوتی دارد؟ فرق ابهام هنری با تعقید و دشوارههای متن در چیست؟ ویژگیهای ابهام هنری کدامند؟ و ارزش هنری ابهام در چیست؟ حق تکثیر: آزاد