توضیحات
30 صفحه گوشه هایی از این کتاب رو با هم میخوانیم: "به گمان من در برخورد به خودمان و به فرهنگ مان ، پرسش اساسی این است که چرا در ایران همیشه استبداد داشتهایم؟ این پرسش برخلاف ظاهر معصوماش ، پرسش سادهای نیست و جواب سرراستی هم ندارد . در این نوشتار سعی میکنم به گوشههایی از این پرسش بپردازم . قبل از هر چیز به اشاره بگوییم که در آن دوردست تاریخ وضع در همهی کشورها همینگونه بود. به عبارت دیگر میخواهم بر این نکته تاکید دوبارهای کرده باشم که مقولاتی چون دموکراسی و آزادی مقولاتی تاریخیاند که با گذر زمان در شماری از جوامع پیدا شدهاند. ما و دیگر کشورهای منطقه این نیکبختی را نداشتهایم که این آزادی را تجربه کنیم و به همین خاطر در قرنهای بیستم و بیست و یکم هم از بیماریهای قرن اول و دوم خود عذاب میکشیم . به ظاهر تغییر هم کردهایم ، از بعضی از مظاهر زندگی مدرن بهره میبریم .اتومبیل سوار میشویم ،صاحب دانشگاه شدیم ، یخچال و فریزر داریم ، ولی هنوز مثل پدران و مادرانمان در قرن پنجم هجری زندگی و عمل میکنیم ، یعنی در عرصههای سیاسی یا فرهنگی ، با همهی ادعاهایی که داریم به نظر میرسد که تغییر اساسی نکردهاییم ؛ در قرن بیستم و حتی در اولین سالهای هزارهی سوم هنوز مطبوعات ما قاچاقی نفس میکشند ، هیچ نوشتهای یا اثر هنری دیگر قبل از ممیزی چاپ ومنتشر نمیشود ، تحزب نداریم ، انتخابات ما معنی دار نیست ، خودمان هم امنیت نداریم ، هنوز از قانون مداری در جامعهی ما خبری نیست ، از 1906 به این سو دارای قانون شدهایم ولی نه دولتمردان ما به قانون عمل میکنند نه خود ما . به یک روایت شیوهی ابراز و نمود بیرونی ما تغییر کرده است ولی به گوهر به مقدار زیادی همانی هستیم که در آن دوردست بودهایم ، اگر به زمانهی سلطان محمود غزنوی بازتاب استبداد رای قدرتمندان به این صورت در میآید که شاهنامه را شسته بودیم ، به زمان محمدرضا شاه یا در سالهای پس از حکومت او کتاب چاپ شده را خمیر میکنیم و ای بسا نویسنده و حتی ناشر و روزنامهنگاری را که دربارهی کتاب ضالهای قلم زده است را به زندان میاندازیم "....