توضیحات
سِری مقالاتی از آقای رضا مرادی غیاث آبادی که در سال 1387 منتشر شد و تلاشی است برای شناخت و بررسی زوال و انحطاط اخلاقی/ اجتماعی ما به خصوص در برخورد با مشکلات و آسیب هایی که ایرانی امروز در مواجهه با گذشته و تاریخ خود با آن دست به گریبان است. «...بسیاری از ما به تاریخ همانگونه که بوده است، علاقهای نداریم. بلکه به آن تاریخی علاقه داریم که در ذهن خود ساختهایم. خود میسازیم و خود آنها را چونان قدیسی پرستش میکنیم. این یکی از عوامل همیشگی ناکامی و شکست ما در برهههای مهم روزگار معاصر نیز بوده است. نخواستهایم واقعیتها را چونان که اتفاق افتاده یا دارد اتفاق میافتد، ببینیم، بلکه خواستهایم چونان که دوست داشتیم اتفاق بیفتد، ببینیم. نتوانستهایم ضعفهای خود را با شنیدن انتقادها جبران کنیم و آنها را تبدیل به قوت کنیم. بلکه بر ضعف خود چندان پافشاری کردهایم تا از پای در آمدهایم. نتوانستیم با یکدیگر همکاری کنیم و یگانگی بورزیم. خواستیم راه خود را برویم و بر استنباط و درک خود پافشاری کنیم.... ...همه چیز برای ما اسباب تفریح و سرگرمی شده است و به هر پدیده مدرنی به چشم یک اسباببازی مینگریم. ملتی هستیم که بزرگترین دشمنش خودش است و هیچکس به اندازه خودش به خودش آسیب نمیزند... ...ما در حال خودزنی هستیم. با تاریخسازی و دستکاری در اسناد و منابع تاریخی، با سرکوبی مخالفان و منتقدان، با مطلقانگاری و مطلقاندیشی، با کوشش برای قالبزدن فکر و اندیشه دیگران و ساختن حجمهای هندسیِ یکشکل و یکاندازه، با برانگیختن دعواهای قومی، دینی، نژادی و زبانی، و با بسیاری از دیگر نمونههای شبیه این. با چنین وضعیتی، ما چه نیازی به دشمن داریم؟ خودمان از هر دشمنی برای میهن خود خطرناکتریم...»