دین و روان

دین و روان

  • نوع فایل : کتاب
  • زبان : فارسی
  • نویسنده : ویلیام جیمز

توضیحات

غالب کتابهایی که در باره فلسفه مذهب مطلب می نویسند سعی دارند که با یک تعریف منجز و قاطعی از موضوع ، که جوهر و حقیقت مذهب چیست، شروع بکار کنند . بعضی از این« به اصطلاح تعریفها » ممکن است در این کتاب آورده شوند، اما من آن ادعا را ندارم که بتوانم همه ئ آنها را برای شما، اکنون احصا کنم . از اینکه تعریفها این اندازه بسیار و این قدر با هم اختلاف دارند، می توان نتیجه گرفت که « کلمه ئ مذهب » بر یک موضوع تنها و یا چیز مشخص و معینی دلالت ندارد، بلکه بیشتر یک موضوع کلی است که بر مجموعه چیزهایی دلالت می کند . مولفان کتابهای روانشناسی و فلسفه دینی سعی دارند که ماهیت این حقیقت عقلی را مشخص سازند، روانشناسان سعی دارند که مشخص کنند که « احساسات مذهبی » چگونه وجودیست . بعضی آن را مربوط به « حس تعلق و وابستگی » آدمی می دانند، پاره ای دیگر آن را منشعب از ترس دانسته و دیگران مربوط به غریزه ی جنسی اش می شناسند و بالاخره هستند کسانی که آن را نتیجه احساسی که انسان از« بی نهایت » در خود می یابد . بدانند این راههای مختلفی که برای رسیدن به موضوع در پیش پای ما می گذارند حداقل این شک و تردید را در ما ایجاد می کنند که : آیا واقعا" احساسات مذهبی یک چیز مشخص و منفردی می باشد ؟ چطور ممکن است که برای یک چیز مشخص و معین این همه تعریفهای مختلف قائل شد ؟ ولی وقتی که ما بخواهیم از لحاظ روانشناسی به احساسات مذهبی رسیدگی کنیم می بینیم که احساسات مذهبی ، یک دسته از احساساتی که دارای طبیعت واحدی باشند نیستند . بلکه آنها هم دسته ای از احساسات مختلف می باشند . مثلا" ما « ترس مذهبی » داریم. « عشق مذهبی » داریم . و هم چنین است « وحشت مذهبی » و « نشاط و سرور مذهبی » و .... همان طوری که همه احساسات مختلف را نمی توان در تحت یک اسم معینی در آورد، همینطور هم نمی توان همه احساسات مذهبی را یک نوع از احساسات دانست . بلکه آنها هم با هم فرق دارند و در تمام مذاهب دنیا این مطلب صدق می کند . یک چیز دیگری را هم اینجا می فهمیم و آن این است که : همان طوری که احساسات مذهبی یک نوعی از احساسات و عواطف نبوده بلکه مجموعه ای از احساسات و عواطف مختلفی هستند که بر پایه های مذهبی قرار دارند . موضوع مذهب هم یک چیز مشخص و منفردی نیست و همینطور است، اعمال مذهبی که آنها هم یکی نمی باشند . یکی از راههای جداکردن قسمت مورد علاقه خود از سایر قسمتها این است که ما بگوییم کدام قسمت ها را ما کنار می گذاریم . یک طرف تاسیسات مذهبی قرار دارد و طرف دیگر مذهب شخصی . همان طوری که پول ساباتیه M . Paul Sabatier می گوید : مذهب رامی توان دارای دوشاخه دانست یکی مربوط به تاسیسات روحانی و دیگر بشخص انسان . عبادات، قربانیها، دستورهایی که اعمال مذهبی را معین می سازند . اگر بخواهیم این دو قسمت از مذهب را از هم فاصله گذارده و جدا کنیم، یک قسمت خارج از انسان است و آن عبارت است از اعمالی که آدمی برای جلب عنایت و رحمت خداوندی انجام می دهد، دیگری قسمت درونی انسانی است که مربوط به باطن انسان است و آنجاست که همه آن چیزها که مربوط به خود انسان است جای دارد و آرزوها نا امیدیها و کمال و نقص ها از آنجاست . از جهت دیگر ثابت می شود که این قسمت شخصی مذهب، از سازمانهای کلیسایی و معابد و علم کلام اساسی تر و ریشه دلر تر است . زیرا کلیسا وقتی برپای می شود که بر روی سنن مذهبی قرار گیرند . و پایه گذاران هر معبد و کلیسایی قدرتهای خود را مدیون حقیقی که از رابطه بین انسان و خدا بر می خیزد ، می باشد . نه تنها پایه گذاران فوق بشری مذهب ها، از جمله مسیح و بودا و محمد ( ص ) بلکه همه سران فرقه های مسیحی شامل این موضوع می گردند . بنابراین قسمت فردی مذهب حتی در نظر آنها که آنرا جزو قسمتی از مذهب می دانند ریشه و پایه محسوب می شود. البته راست است که چیزهایی دیگر از مذهب یافت می شوند که از حیث زمان بر اعتقادات قلبی و شخصی مقدم باشد . مثلا" جادو و اعتقاد به طلسم، به نظر می آید برایمان قلبی وخداپرستی شخصی از نظر تاریخ مقدم باشند . البته اگر اعتقاد به طلسم و جادو را مرحله ابتدایی از مذهب شناسیم می توان گفت که قسمت شخصی مذهب – از جهت باطنی آن و سازمانهای کلیسایی قسمت دوم محسوب می شوند . اما صرف نظر از اینکه بعضی دانشمندان انسان شناس از جمله Jevons ) جیونز( وrazer ) فریزر(، مذهب را در مقابل سحر و جادو قرار می دهند . این افکار در این مراحا که منتهی به جادو و طلسم و اعتقادات خرافی دیگر می گردند هم می توانند علوم اولیه بشری شناخته شوند و هم ممکن است آنها را مذاهب و اعتقادات ابتدایی آدمی شناخت . بنابراین مذهب – ( مجددا" خواهش می کنم این نامگذاری را بدون دلیل از من بپذیرید ) عبارت خواهد بود از – تاثرات و احساسات و رویدادهایی که برای هر انسانی در عالم تنهایی و دور از همه وابستگی ها روی می دهد . بطوریکه انسان، از این مجموعه می یابد که بیناو و آن چیزی که آنرا « امر خدایی » می نامد، رابطه ای برقرار است و از آنجایی که این ارتباط یااز راه قلب و یا از روی عقل و یا بوسیله اجرای اعمال مذهبی برقرار می گردد. با این تعریفی که ما از مذهب کردیم ، از بسیاری از اختلافات عقاید و زد و خوردها دورخواهیم بود . فقط احتمال می رود که در یک مورد اختلافی پیش آید و آن در کلمه« امرالهی » است . هر گاه بخواهیم برای این کلمه یک معنی دقیق و معینی بکار بریم زیرا امروزه روشهای فکری چندی موجودند که معمولا" آنها را روشهای فکری مذهبی بشمارمی آورند در حالیکه وجود خدای مشخصی در آنها دیده نی شود . مثلا" مذاهب بودایی، البته در نزد عامه بوداییها، شخص بودا بجای خداوند قرار گرفته است اما بنظر دقدق که در این مذهب مطالعه شود در آن خدایی فرض نشده است . در مذهب امرسون Emerson که یک مذهب ایده الیزم برتر جدید است، خدا به صورت یک تصور ایده آلی در آمده است آنها به یک خدای خدای مشخص و یک وجود مافوق بشری معینی معتقد نیستند . بلکه آن الوهیت متعال و برتری که در کاینات وجود داشته و در تار و پودهای معنوی هستیها جای دارد ، موضوع پرستش این مذهب برترین است Transcendentalist . کوچکترین ذره ای از دروغ و غش که در چیزی باشد، مثلا" شایبه خودخواهی، وسوسه، تظاهر و ریا، نتیجه کار شما را فاسد خواهد کرد. اما اگر راستگویی کنید، همه چیز و همه کس، جاندار و بی جان، شاهد صراقت شما خواهذ بود . در حقیقت همه امور از یکجا سرچشمه می گیرد و به مناسبت اختلاف مقام و مقال نامهای مختلفی قبول می کنند. مثلا" عشق، عدالت، محبت، خوش خلقی و صبر همه از یک منبع زلال سرچشمه دارند، بقیه مانند یک اقیانوسی که در ساحل های مختلف زمین، نامهای مختلف دارد. از این رو، هر چه آدمی از این « غایت آمال ها » و آرزوها دور می شود از سرچشمه قدرت ها و کمک ها، که ممکن است از آنها بهره مند گردد، دور می گردد . در نتیجه وجود او متزلزل و بی پناه شده، به تدریج ضعیف و کوچک گردیده، به ذره ای و بعد به نقطه ای مبدل شده، در عنایت زشتی و پستی به قعر ورطه مرگ و نیستی می افتد . درک و فهم این قانون، در آدمی فکر و احساسی بر می انگیزد که ما آنرا احساسات مذهبی می گوییم و همین است که عالی ترین سعادتها را در ما ایجاد می کند . نیروی شگرفی است که هم جذب می کند و هم شاد می سازد . عطر نسیم کوهستانی که جهان را معطر می سازد از اوست، به آسمانها و کوههای بلند جلال و عظمت می بخشد، آواز آمیخته به سکوت ستارگان از اوست، همه زیبائیها و قشنگیها از اوست، اوست که آدمی را بی نهایت می سازد . وقتی که آدمی می گوید« من وظیفه دارم » هنگامی که عشق و محبت به او امر می کند، هنگامی که در اثر الهام از عالم بالا کار بزرگ و نیکویی را انتخاب می کند، در این وقت است که روح او سرشار از ترنم سرود عالم خرد جهانی می شود . در این موقع او به زانو در آمده به ستایش می پردازد و از این ستایش به وجد و انبساط در می آید . زیرا که این سرور و شادمانی تارهای اعمال قلب او را تکان می دهد . هر چیز و هر سخن که این احساسات را بیان کنند در نزد ما مقدس و گرامی اند و هر قدر که صمیمانه تر و خالص تر بیان نمایند گرامی تر و مقدس تر خواهد بود . هیچ چیز در این جهان بیشتر از اینها ما را تکان نمی دهد و آنها از هر معجونی بیشتر در ما اثر دارند . آنچه از قدیمی ترین ایام درباره این خداشناسی گفته شده هنوز تازگی خود را حفظ کرده است . تاثیر مسیح که اینقدر در روح بشر عمیق است و نام او که این اندازه در تاریخ بشریت درخشان می باشد، دلیلی است بر فضیلت و تقدس این جوشانده عجیب . این است مذهب امرسونی، در کاینات یک روح خدائی وجود دارد . این روح که جنبه اخلاقی دارد جان جانان است . حق تکثیر: با رضایت محقق
اگر شما نسبت به این اثر یا عنوان محق هستید، لطفا از طریق "بخش تماس با ما" با ما تماس بگیرید و برای اطلاعات بیشتر، صفحه قوانین و مقررات را مطالعه نمایید.

دیدگاه کاربران


لطفا در این قسمت فقط نظر شخصی در مورد این عنوان را وارد نمایید و در صورتیکه مشکلی با دانلود یا استفاده از این فایل دارید در صفحه کاربری تیکت ثبت کنید.

بارگزاری