توضیحات
. در دورانِ سیسالهیِ پس از انقلابِ اسلامی، به دنبالِ شوکی که بر اثرِ آن به ذهن و روانِ مردمِ ایران و بخشِ بزرگی از جهان وارد شد، پرسشهایِ بسیاری در بارهیِ زمینهها و شرایطِ امکانِ این انقلاب در ذهنها نقش بست. این پرسشها ناگزیر کندـوـکاو در بابِ زمینههایِ فرهنگی و سیاسیِ آن را در تاریخِ ایران پیش کشید. گذشته از کندـوـکاو در زمینههایِ دوردستِ تاریخی، کندـوـکاو در تاریخِ دورانِ صدسالهیِ زمینهسازِ انقلابِ مشروطیّت تا انقلابِ اسلامی بیش از همه ذهنها را به خود خوانده است. پرسشی که تمامیِ این جویندگیها و پویندگیها را هدایت میکند، بیشتر بر این بنیاد است که “چه شد که چنین شد؟” یعنی، مردمی که صد سال پیشتر برایِ آزادی و قانونروایی و دموکراسی قیام کردند، چه شد که از فرمانرواییِ دین و “حکومتِ اسلامی” سر درآوردند؟ در این باب شمارِ بسیاری کتاب به دستِ پژوهشگرانِ ایرانی و خارجی در این سالها نوشته شده است. از جمله، فراوان پایاننامههایِ دکتری به قلمِ دانشجویانِ ایرانی در اروپا و امریکا در رشتههایِ تاریخ و علومِ سیاسی و جامعهشناسی که به صورت کتاب نیز منتشر شده است. پرسشِ “چه شد که چنین شد؟” بر این پیشانگاره تکیه دارد که، ما انتظارِ دیگری داشتیم و بر پایهیِ باور به اصلِ پیشرفت در تاریخ— که بنیادِ ایمانِ روشنفکرانه به تاریخ است– جامعهیِ ایرانی میبایست “به طورِ طبیعی” در جهتِ حرکتِ تاریخ پیش میرفت و به آزادی و دموکراسی و قانونروایی دست مییافت. حال باید دید که “موانعِ تاریخیِ” این پسرفت چه بوده است. این جستـوـجوها همچنان بر پایهیِ ایمانِ دیرینهیِ روشنفکرانه به تاریخ و پیشرفتِ آن پژوهش و نظرآوری میکنند و دلایلِ این “شکستِ تاریخی” را میجویند و، سرانجام، علّت را در واپسماندگیِ فرهنگی (از جمله، “دینخویی”)، نقشِ سیاستهایِ استعماری، دیکتاتوریِ سلسلهیِ پهلوی، و مانندِ آنها، میبینند.