توضیحات
تاریخ انتشار: ویراست اول- پاییز 1386 منبع: فصلنامه آموزه، شماره 6 حدود یک قرن از جنبش مردمى و سرنوشت ساز عدالت خواهى که غربزدگان آن را به مشروطیت اروپایى کشاندند، مى گذرد. باید از جهات مختلفى این جنبش دینى ـ مردمى و چالش هاى آن را شناخت که مى توان به برخى از آن ها اشاره کرد: حوادث ضمنى، جنبى، سیاسى، گروهکى و فراماسونى آن، اختلاف دیدگاه هاى متفاوت بین رهبران (روحانیان، غربزدگان و روشن فکران)، دخالت سیاست هاى وابسته و سفارت خانه هاى انگلیس و روس، نتایج شوم استقرار نظام ضد دینى مشروطیت، کودتاى رضاخانى و تضعیف روحانیان، روند دیانت اجتماعى و.... این شناخت مى تواند نسل جدید را با ریشه هاى دینى ـ مردمى انقلاب اسلامى و حوادث پس از آن و نقش گروه ها، دیدگاه ها و زمینه سازى هاى انحرافى و دخالت هاى سیاسى و تخریبى وابستگان فکرى عقیدتى، غربزدگان، روشن فکران ضد دینى و ملى آشنا کند تا در راه پیشبرد اهداف انقلاب اسلامى خودآگاه، بیدار و هشیار باشد و استقامت ورزد. انقلاب مشروطیت، نمایان گر نخستین مواجهه مستقیم بین فرهنگ سنتى اسلام و غرب در ایران جدید است. همه کوشش هاى قدیم تر در جهت نوسازى ـ هر چند متضمن تحولات در نظام هاى حقوقى، حکومتى و ادارى بود ـ به راه هایى کشانده شد که تماس دورادورى با ارزش هاى سنتى داشت و هیچ کدام به نحوى آشکار و اساسى با این ارزش ها معارضه نکرده بود. برخورد مستقیم غرب و خطرى که از این بابت متوجه بود، اهمیت نقش علما را در سراسر قرن نوزدهم افزایش داد و در عین حال نفوذ فکرى غرب به آن جا رسید که موانعى میان روشن فکران و مذهبیان ایجاد کرد؛ علماى دینى با شرکت در جنبش مشروطیت این تناقض را کمال بخشیدند. مشروطیت که حاصل یک قرن اختلاف و کشمکش میان دولت و علما بود، در عین حال نفوذ گروه هاى روحانى را در امور سیاسى و اجتماعى کاهش داد. همین کاهش سبب شد رفته رفته روحانیان به کلى از سیاست بِبُرند و در انزواى کامل از مسایل سیاسى و قانونى کشور قرار گیرند، و روشن فکران غربزده در قالب اصلاح گران هوادار مردم و آزادى خواه در صحنه سیاست و قدرت اجتماعى و فکرى ظاهر شوند. همچنین افزودن بر اراده سیاسى، مجلس و قانون گذارى را در دست داشته باشند، و طبیعى بود که تا توان داشتند دروازه هاى اعتقادى، اقتصادى، اخلاقى، اجتماعى و سیاسى کشور را به روى غرب گشودند و به نام آزادى بیان و نوشتار، اعتقادات سنتى، فرهنگ بومى و مذهبى، نجات هویت ایرانى و شخصیت هخامنشى او، اساس دین و بویژه اسلام را به باد انتقاد و تمسخر گرفتند. آنان توانستند حکم و قانون دین را عملاً متوقف کنند و اسلام را از صحنه سیاست و حکومت ایران به کنارى نهند؛ حتى تا روز سقوط حکومت پهلوى، هیچ گونه سخنى از شوراى نظارت مجتهدان و یا دخالت علماى دین که مشروطه را برپا کردند، به میان نیامد. نوشتار حاضر به بررسی تضادهای میان جریان روشنفکری و اسلامخواهی در فاصطه تاریخی انقلاب مشروطه تا انقلاب اسلامی می پردازد.