دکتر ژیواگو / Doctor Zhivago

دکتر ژیواگو Doctor Zhivago

  • نوع فایل : کتاب
  • زبان : فارسی
  • نویسنده : بوریس پاسترناک
  • مترجم : دکتر علی اصغر خبره زاده
  • چاپ و سال / کشور: ششم آذر 1363
  • تعداد صفحه : 756

توضیحات

دکتر ژیواگو [Diktor Ziago]. رمانی از بوریس لئونیدوویچ پاسترناک (1) (1890-1960)، نویسنده­ی روس. این رمان داستان زندگی یک پزشک روسی به نام یوری آندریویچ (2) ژیواگو است. نویسنده از اینکه قهرمان داستان چند سال پیش از قرن بیستم به دنیا آمده و تحصیلات پزشکی را در دوران جنگ جهانی اول تمام کرده است استفاده می­کند تا تصاویر پرقدرتی از زندگی روسیه در دورانهای مختلف به دست دهد: پیش از 1914 و در زمان جنگ، سپس در دورانی که انقلاب شروع شد و سرانجام ، در طول جنگ داخلی روسیه. نکته­ی عجیب این است که تمام شخصیتهای این رمان در دورانهای مخلتف با یکدیگر برخورد می­کنند. بی آنکه یکدیگر را بشناسند. مثلاً ژیواگو هنوز به دبیرستان می­رود که، در نتیجه­ی وضعیتی اتفاقی، با همسر آینده­ی خود، تونیا گرومکو(3)، بر بستر مادرش آشنا می شود؛ برخوردی اتفاقی که به هیچ روی در سیر سرنوشت آنان تأثیری ندارد. پس از انقلاب 1917، هنگامی که دکتر ژیواگو نخستین بار به مسکو باز می­گردد، سرایدارشان مارکل(4) از او استقبال می­کند. اوست که چند سال بعد، در آپارتمان خانواده­ی ژیواگو، به نظم و ترتیب امور می­پردازد و دختر پنج ساله­اش مارینا(5)، که در آینده­ معشوقه­ی دکتر ژیواگو خواهد شد، با پدر همراه است. شخصیتهای فرعی رمان ظاهر می­شوند، بر سر راه قهرمانان اصلی قرار می­گیرند و سپس ناپدید می­شوند تا مدتی بعد دوباره پیدا شوند و نقشی مهم­تر به عهده گیرند. این شیوه نیازمند آن است که خوانند همواره به حافظه­اش فشار آورد. برای درک درست پیوستگی و روابط رمان، باید آن را یکسره خواند؛ و این کار در مورد اثری متشکل از ششصد صفحه متن فشرده بسی دشوار است.
نویسنده، نوجوانی یوری ژیواگو ، به موازات آن، نوجوانی همسر آینده­اش، تونیا گرومکو، را به تفصیل شرح می­دهد و همین به او امکان می­دهد تا قیام 1905 را به شکلی مؤثر تجسم بخشد. پس از آن، تصویرهای جنگ که بسیار بی پیرایه و خالی از هر گونه تصنع است و، سرانجام، تصویرهای انقلاب 1917، سالهای گرسنگی، ازدواج دکتر ژیواگو و فرار او و همسرش به سیبری در نهایت زیبایی است. پس از چند ماه زندگی تقریباً طبیعی، یوری ژیواگو که از بی عملی خود خسته است، به کتابخانه­ی شهر همسایه می­رود و به طور مداوم به کتابخانه­ی شهرداری محل خود نیز مراجعه می­کند. در آنجا با لاریسا آنتیپووا(6)، که هنگام جنگ با او آشنا شده بود، رو به رو می­شود. لاریسا در آن زمان در جستجوی نشانی از شوهرش پاول آنتیپوف (7) بود که در پی یک حمله ناپدید شده بود. دکتر ژیواگو معشوق لاریسا می­شود. این وضعیت نادرست بر او سنگینی می­کند و تصمیم می­گیرد همه چیز را نزد همسرش که هنوز دوستش می­دارد اعتراف کند. اما همان شبی که این تصمیم را می­گیرد، در حاشیه­ی جنگل توسط یک گروهان پارتیزان متوقف می­شود و دستور می­یابد که آنها را تا قرارگاهشان در داخل جنگل دنبال کند و از آنجا به جنگ با دسته­های «سفید» متعلق به دریا سالار کولچاک(8) بروند. رهبر پارتیزانها، که او را استرلنیکوف(9) می­نامند، همان پاول آنتیپوف، افسر گم شده و همسر معشوقه­ی دکتر ژیواگو، است، اما پاول بعدها این را خواهد فهمید. ژیواگو پس از آنکه چندین ماه همراه پارتیزانها می­ماند- و پاسترناک به این مناسبت خواستهای نامشروع و شنکنجه­هایی را که « سفیدها» مرتکب می­شدند به شکلی که گله­آمیز بیان می­کند-،­­­ به مسکو باز می­گردد. اما نمی­تواند خانواده­اش را ببیند: آنها را به نام عناصر ضد شوروی به خارج از کشور رانده­اند و آنها در پاریس مستقر شده­اند. ژیواگو موفق می­شود که برای طبابت استخدام شود و امیدوار است که بدین ترتیب بتواند خانواده­اش را بازگرداند یا اجازه یابد که به آنها ملحق شود. او در حال حاضر با دختر مارکل سرایدار سابقش زندگی می­کند که مارینا شچاپووا(10) نام دارد و به راستی ژیواگو را می­پرستد. از آن سو، تونیا ژیواگو برای گرفتن اجازه­ی بازگشت به روسیه اقدامات متعددی به عمل می­آورد. متأسفانه، سرانجام هنگامی به مسکو باز می­گردد که شوهرش در پی یک حمله قلبی در گذشته است.
مشاجره­های شدیدی که دادن جایزه­ی نوبل 1958 به پاسترناک برانگیخت، کمکی به تشریح مفهوم واقعی این کتاب نکرده است. در دکتر ژیواگو، بنا به نظر هر یک از دو طرف متخاصم، حمله­ی منظم به رژیم کمونیست تحسین یا تقبیح شده است. پاسترناک در ابتدا قصد داشته است که رمانی واقعی بنویسد و این بدان معنی است که اثر او تنها بازتاب یک مشغولیت ذهنی نیست و همه­ی سخنانی را که از زبان قهرمانانش ابراز می­شود، نباید بیان های اندیشه­ی او به شمار آورد. موضع پاسترناک در برابر کمونیسم روسی، آن طور که از خواندن دکتر ژیواگو بر می­آید، بسیار ظریف است. اول از همه به نظر می­آید که باید به یک نکته توجه کرد: اگر پاسترناک اینیا آن جنبه از جامعه­ی مارکسیستی را افشا می­کند، این کار را در دورن همان جامعه انجام می­دهد و نه به فراز از آن می­اندیشد و نه آنکه به نام آرمان سیاسی دیگری آن را محل تردید قرار می­دهد. رفتار او به طور عمده رفتار یک روشنفکر یا یک هنرمند است که از عبارت­پردازی «جامعه­ی روشنفکران» رسمی و تصوف سیاسی آنها خشمگین است و ساده­سازیهای آموزنده­ی «واقع­گرایی سوسیالیستی» را نفی می­کند، زیرا، به نظر او، تنها در ادبیات بد است که زندگان به دو اردو تقسیم می­شوند و هیچ تماسی با یکدیگر ندارند. پاسترناک سخت فردگرا است: همه­ی شخصیتهایش آزاد، متضاد و دوگانه­اند؛ آنها از جنبشهای بزرگ تاریخی می­گذرند بی آنکه عمیقاً تغییری در ایشان به وجود آید؛ اعمال ابدی انسانها، چون عشق و ترحم و رنج، همواره در زندگی­شان بیش از افسانه­های جمعی اهمیت دارد و بالاخره اینکه با هر توصیف صرفاً اجتماعی آشتی­ناپذیرند. پاسترناک می­گوید: «متعلق بودن به یک نوع خاص همان مرگ انسان و محکومیت اوست. اگر نتوان او را وارد هیچ دسته­ای کرد، اگر نماینده­ی هیچ گروهی نباشد، آن وقت است که نیمی از آن چه می­توان از او توقع داشت در اختیار دارد.»
اگر شما نسبت به این اثر یا عنوان محق هستید، لطفا از طریق "بخش تماس با ما" با ما تماس بگیرید و برای اطلاعات بیشتر، صفحه قوانین و مقررات را مطالعه نمایید.

دیدگاه کاربران


لطفا در این قسمت فقط نظر شخصی در مورد این عنوان را وارد نمایید و در صورتیکه مشکلی با دانلود یا استفاده از این فایل دارید در صفحه کاربری تیکت ثبت کنید.

بارگزاری