توضیحات
نهمین پسر میدمد و در این زمن صحبت از هشتمین پسر است. این صحبت تازگی ندارند. از روزی که غیبعلی شاگرد استاد مرسل شده گاه و بیگاه این صحبت را میشنود. اگر هر روز هم نباشد لااقل هفته ای یک بار استاد از هشتمین پسر خود شکوه و شکایت میکند. زمانی استاد مرسل به این پسر خود امید فراوانی داشت . ولی عاقبت چه شد؟ فقط موجب بدبختی او شد. به قول معروف، این هشتمین پسر قلب او را در آتش کباب کرد. هشتمین پسر فقط و فقط یک فوتبالیست شد که روی پیراهنش شماره هفت زده بودند. مرسل به هیچ وجه نمیتوانست این گناه او را ببخشد. در چنین جهانی که همه درس میخواندند همه برای خود پیشه آبرو مندی بر میگزیدند، توفیق هشتمین پسر او در میدان به دنبال توپ میدوید و مردم به او نگاه میکردند و سوت میزدند و نعره میکشیدند