توضیحات
گردآورنده : علی غریب از فردای قیام ملی ۳۰ تیر رفته رفته غرور و نخوت در رفتار و کردار کاشانی به وضوح مشاهده میشود. عریضه نویسی و نامه نویسیهای او در عزل و نصب مقامات کشوری و توصیههای گاه و بیگاهش عرصه را برای بروز اختلافات بازتر و وسیع تر می نمود. بنا بر روایتی تا پایان آذرماه ۱۳۳۱ ، هزار و پانصد توصیه از او و فرزندانش در وزارتخانهها جمع آوری شده بود. از صدور پروانه وکالت ، اجازه دفتر ازدواج ، استخراج معدن نمک و فرمانداری ماکو گرفته تا انتخابات خلخال و ریاست شهربانی کرج. پاسخ موقر و متین مصدق به این درخواست ها به مذاق پیرمرد تندخو خوش نیامد : " آقا ، توصیه این و آن را نفرمایید. در شأن شما نیست و در جامعه هم انعکاس نامطلوب دارد و مورد سوء استفاده قرار میگیرد. اگر نظرات اصولی دارید با دولت در میان بگذارید تا رفع مشکلات شود. اصلاً گیریم که این مسائل درست بوده. اینها در درجه دوم اهمیت است. آیا شما در خط اساسی نهضت ملی انحرافی می بینید؟ اگر هست بگویید اصلاح کنم و اگر نکردم بگویید از کارها کناره بگیر. و الا برای مسائل جزئی که نمیتوانیم اختلاف داشته باشیم." به تدریج اختلافات بالا گرفت. یاران دیروز پیشوای ملی نهضت ، دست در دست دشمنان قسم خورده اش گذاردند. مکی ها و بقایی ها و زاهدی ها بر توطئه ها و کارشکنی های خود زیر لوای آقا افزودند و مصدق را جز گلایه های دردمندانه کاری از دست بر نمی آمد : " آنان که به عظمت مبارزه نمی اندیشند چه شایسته و بجاست که مجالی باقی گذارند تا از این ورطه هولناک بگذریم و کار حریف حیله گر خود را به پایان رسانیم. آنوقت ممکن است برای جدال ها و مبارزه های کوچک فرصت پیدا شود.امروز مجادله با حکومتی که در تمامی جبهه ها با اجنبی مشغول زد و خورد است اگر دور از انصاف نباشد شایسته وطن پرستان و علاقه مندان به استقلال و حاکمیت مملکت نیست." اما پیرمرد را گوش شنوایی برای این گلایه ها نبود : "اگر من بخواهم ۱۳۶ وکیل ایران را انتخاب کنم همه مردم به آنها که من بگویم رای خواهند داد." ، "تا من هستم هر چوبی را که جای مصدق بگذارم کار او را خواهد کرد. " سرانجام نهضت آزادی خواهانه مردم ایران زیر فشار خیانت ها و دسیسه ها در هم شکست. کاشانی بازگشت شاه خودکامه را شادباش گفت و برسر کارآمدن دولت کودتا را موجب مسرت دانست و در مصاحبه با خبرنگاران میخ آخر را بر تابوت اعتبار حاصل از مبارزات چندین ساله کوبید : " این مصدق راه را گم کرده و مستحق چنین عاقبتی بوده است.تمام هم و غم او این شده بود که مردم فریاد زنند زنده باد مصدق. مصدق به من و کشورش خیانت کرد. طبق شرع شریف اسلامی مجازات کسی که در فرماندهی و نمایندگی کشورش خیانت کند مرگ است."