خربزه

خربزه

  • نوع فایل : کتاب
  • زبان : فارسی
  • نویسنده : محمد جوانبخت

توضیحات

آخرین قطعاتِ چسبیده به مخاطش را مکید و توده یِ مُنسَجِم و سبز رنگی که در دهانش بود را به زمین کوبید، شوریِ مخاطِ دهانش بیش از پیش تشنگیش را تشدید کرده بود. یادش به دورانِ کودکی اش افتاد، به همراهِ مادرش که کُلفَتیِ یکی از اعیانِ شهر را می کرد به جهرم می رفتند. مادرش صبح که می شد خربزه یِ تازه ای می شکاند و یک قاچ شُتُری سهمیه یِ او و مادرش بود، مادر نصف بیشتر سهمشان را به او می داد. هیچ چیز به اندازه یِ خربزه هایی که جهرم می خورد عطشش را خنثی نمی کرد؛ شیرینی، تُردی و بویِ خوش آن، او را به وَجد می آورد. در آن هوایِ گرم زیر سایه یِ درخت لم می داد و پوست خربزه ها را که لایه یِ نازکی از خربزه به آن چسبیده بود را با ولعِ هرچه تمام تر می خورد . زمانی که انبوهِ خربزه ها را قورت می داد خنکی آن انگار تمامی بدنش را منجمد می کرد و گرمایِ شدیدِ هوا بر او اثر نمی گذاشت. اگر این کار را بد نمی دانست حتی بدش نمی آمد پوست خربزه ها را هم بخورد . زیرا هر چه می خورد اشتهایش بیشتر و بیشتر می شد. صدایِ جیغِ ترمزِ اتوبوسِ خطِ واحد رشته ی ِافکارش را منهدم کرد و او را از کودکی اش زیر سایه یِ درخت به پیریش وسطِ خیابان انداخت و حالش را دگرگون کرد. صدایِ گام هایِ مردم که به سمتِ اتوبوس حرکت می کردند بی اختیار او را هم کشاند.
اگر شما نسبت به این اثر یا عنوان محق هستید، لطفا از طریق "بخش تماس با ما" با ما تماس بگیرید و برای اطلاعات بیشتر، صفحه قوانین و مقررات را مطالعه نمایید.

دیدگاه کاربران


لطفا در این قسمت فقط نظر شخصی در مورد این عنوان را وارد نمایید و در صورتیکه مشکلی با دانلود یا استفاده از این فایل دارید در صفحه کاربری تیکت ثبت کنید.

بارگزاری