لطفاً بیدارم نکن!

لطفاً بیدارم نکن!

  • نوع فایل : کتاب
  • زبان : فارسی
  • نویسنده : محسن حکیم معانی

توضیحات

متولد 1354ــ یزد لیسانس زبان وادبیات فارسی ــ دانشگاه تهران سردبیر، کارشناس و نویسنده ی رادیو فرهنگ (برنامه های روایت شب، گفتگو با ادبیات، طنز و طنزآوران و...) از متن داستان: زن گره ی روسری اش را که گل نارنجی بزرگی وسط آن بود، شل کرد واز آینه به مرد زل زد. مثل هزاربار دیگر فکرکرد: "پشت لب مرد نباید این جوری خالی باشد" و ازفکر خودش خجالت کشید. ازپمپ بنزین به بعد زن رفت عقب.گفت:حالا شد. مرد داشت سیگارش را روشن می کرد که متوجه شد آسمان دیگرآبی نیست، سبزبود شاید، یا چیزی شبیه سبز. هرچه بود، آبی نبود. چند بار"آسمان آبی" و "آبی آسمانی" ازذهنش گذشت. بعد نوبت "گنبد اخضر" رسید و با خودش فکرکرد : "این قدما چه قدرآسمان دارند". آینه ی روبه رو را که تنظیم می کرد، گوینده ی رادیو ساعت ده را اعلام کرد. نگاهی به ساعتش انداخت و دوباره مشغول آینه شد. حالا نیم رخ صورت زن میان قاب آینه پیدا بود...
اگر شما نسبت به این اثر یا عنوان محق هستید، لطفا از طریق "بخش تماس با ما" با ما تماس بگیرید و برای اطلاعات بیشتر، صفحه قوانین و مقررات را مطالعه نمایید.

دیدگاه کاربران


لطفا در این قسمت فقط نظر شخصی در مورد این عنوان را وارد نمایید و در صورتیکه مشکلی با دانلود یا استفاده از این فایل دارید در صفحه کاربری تیکت ثبت کنید.

بارگزاری