توضیحات
داستان کوتاه از متن داستان: دوشنبه شده. ساعت پنج و چهل دقیقه . پس از سال ها پرده ها شسته شده ، موسیقی ملایمی به فضای خانه روح داده . موهایم را رنگ کرده ام . پشت در ایستاده ام . زنگ می زنند سه بار کوتاه ، منظم و بی فاصله . سریع در را باز می کنم . خشکم می زند. مردی است بلند قد و ریشو با اورکت سربازی . من من کنان می گوید: این بسته مال شماست . بسته را سر می دهد توی دستانم . سریع می رود.