توضیحات
کتاب در حقیقت مکالمه طولانی بین پیرمردی مریض است که دچار فراموشی و افسردگی است و جوانی که وظیف به گردش بردن او با ویلچیر را بر عهده دارد . پیرمرد مدعی است که چیزی از گذشته به یاد ندارد و سعی می کند تا مفهوم خانواده و لبخند و هدیه و .... را برای خود تداعی کند و سوالاتی از پسر می کند نظیر اینکه چه چیز باعث می شود از هدیه دادن لذت برد ؟ چرا پسرها پدرها را دوست دارند ؟ و ....... حق تکثیر: آفرینگان، 1379