نقد دیباچه ای بر نظریه ای انحطاط ایران

نقد دیباچه ای بر نظریه ای انحطاط ایران

  • نوع فایل : کتاب
  • زبان : فارسی

توضیحات

جواد طباطبایی علت شکست‌های پی‌درپی جنبش تجددخواهی را فقدان اندیشه و نبود مفاهیم بنیادین در پس این تحولات می‌داند. از نظر او «شکست‌های پی‌درپی تحولات تاریخی و تجدد در ایران، صرف نظر از جنبه‌های اجتماعی، سیاسی، اقتصادی و تاریخی، ناشی از فقدان اندیشه‌ای منسجم و کمبود برخی مفاهیم بنیادینی است که بدون آن‌ها شالودهٔ هیچ دگرگونی تاریخی عمده‌ای استوار نخواهد شد.» او می‌کوشد تا با بازنگری در تاریخ ایران منطق درونی آن را بکاود و از این راه به تبیین راه‌های پیش رو بپردازد. آن گونه که او خود اشاره می‌کند، او «تاریخ‌نگار اندیشهٔ سیاسی در ایران نیست، بلکه حتا آنجا که به حوادث تاریخی اشاره می‌کند، به ورای تاریخ و لاجرم به منطق درونی اندیشه و برآمدن، بسط و زوال آن نظر دارد.» تأمل فلسفی در تاریخ از این منظر او برای تاریخ‌نویسی آگاهانه و همراه با تأملات فلسفی ارزش فراوانی قائل است. به زعم او «چنانکه تأمل فلسفی، پشتوانهٔ تدوین تاریخ، به عنوان مکان آگاهی ملی نباشد، تاریخ‌نویسی ممکن نخواهدشد.» و از این منظر عدم توجه به تاریخ را نشانهٔ واگذاری «خویشتن خویش» یک ملت می‌داند. «تاریخ، مکان پدیدار شدن آگاهی ملّی هر قومی و تاریخ نویسی مکان خودآگاهی است. این که قومی نوشتن تاریخ خود را به دیگران واگذار کند، جز به معنای واگذار کردن «خویشتن خویش» نمی‌تواند باشد.» نظریهٔ انحطاط تاریخی ایران با توجه به همین تأمل فلسفی در تاریخ است که طباطبایی، «تحول تاریخی ایران زمین و به تبع آن، تاریخ اندیشه در ایران را به دو دوران اساسی قدیم و جدید تقسیم» می‌کند. دوران قدیم ایران از بنیان‌گذاری شاهنشاهی هخامنشی شروع می‌شود و تا فراهم آمدن زمینه‌های فرمانروایی صفویان ادامه می‌یابد. این دوران خود به دو مرحلهٔ باستان و اسلامی تقسیم می‌گردد. اما دوران جدید با ظهور صفویان و حضور اولیهٔ ایران در روابط جهانی آغاز می‌گردد. «این تقسیم‌بندی تاریخی که دورهٔ جدید ایران را در رابطه با دنیای مدرن غرب می‌داند، مسألهٔ انحطاط تاریخی ایران و زوال اندیشه را به دنبال دارد؛ چرا که در آن مواجهه «وضعیت پرتعارض در افق مناسبات درونی وبیرونی ایران زمین پدیدار شد.»» «این دوره که حاصل «تعارض میان اندیشهٔ سنتی و سرشت مناسبات نوآیینی بود»، طباطبایی را به طرح «نظریهٔ انحطاط ایران» راهبر شده‌است.» طباطبایی «برای تبیین منطق درونی انحطاط ایران و زوال اندیشه در سرآغاز دوران جدید تاریخ ایران طباطبایی بنیان‌های فکری و پایه‌های معرفتی آن را مورد تأمل قرار می‌دهد.» و حاصل این تأمل تبیینی از چگونگی روال به انحطاط کشیده‌شدن اندیشه در ایران، پس از درخشش‌های اولیهٔ سده‌های نخست میانه‌است و بازنمایی منطق انحطاط تاریخی ایران، به تبع انحطاط اندیشه از این راه میسر می‌شود. «گرچه مقدمات انحطاط تاریخی، با پایان عصر زرین فرهنگ ایران در سدهٔ ششم فراهم آمده‌بود، اما با یورش مغولان، ایران در سراشیب هبوطی افتاد که تنها نخستین سدهٔ فرمانروایی صفویان –از شاه اسماعیل تا مرگ شاه عباس- توانست مانعی موقتی در برابر آن ایجاد کند.» او با تأمل در تاریخ اندیشهٔ سیاسی در اروپا نتیجه می‌گیرد که اندیشیدن به انحطاط و پرسش از آن مقدمهٔ بحث تجدد است. به نظر او «گذار از انحطاط تاریخی جز از مجرای اندیشیدن دربارهٔ آن امکان‌پذیر نخواهد شد.» به زعم او «فقدان مفهوم انحطاط در یک فرهنگ، نشانهٔ عدم انحطاط نیست، بلکه عین آن است.» تأمل در آثار تاریخی، اندیشهٔ سیاسی و ادبیات سدهٔ میانه در پروژهٔهٔ طباطبایی از زاویهٔ نگرش به انحطاط بازخوانی می‌گردند و نشانه‌های زوال در آن‌ها یکایک نشان داده‌می‌شوند. بدین سان توجه او به ادبیات، هم‌آهنگی خاص آن را با سیر انحطاط تاریخی برای طباطبایی روشن می‌کند و از این منظر او بدین نتیجه می‌رسد که: «لسان غیب حافظ واپسین تأمل در تقدیر تاریخی ایران و وجدان نگون‌بخت ایرانیان بود.»
اگر شما نسبت به این اثر یا عنوان محق هستید، لطفا از طریق "بخش تماس با ما" با ما تماس بگیرید و برای اطلاعات بیشتر، صفحه قوانین و مقررات را مطالعه نمایید.

دیدگاه کاربران


لطفا در این قسمت فقط نظر شخصی در مورد این عنوان را وارد نمایید و در صورتیکه مشکلی با دانلود یا استفاده از این فایل دارید در صفحه کاربری تیکت ثبت کنید.

بارگزاری