Description
. قسمتی از کتاب: زانوهای کوچکش را روی زمین خاکی گذاشت و با سیخی کوچک و باریک، دو تکه از زغالهای زیر آتش را که هنوز میسوختند بیرون آورد. همان جا روی زمین پر از سنگ ریزه نشست. دستهایش را با پشت پیراهن پاره و کثیفش پاک کرد و اعلامیه مچاله شدهای را که باد با خود آورده بود روی زمین گذاشت و با دست صاف کرد. به زغالها که داغ بودند نگاه کرد. صدای نجوای نوحهوار حُلما جان با صدای همهمهای که کمکم در چادرهای دیگر فرو مینشست قاطی میشد... حق تکثیر: آزاد