اسب

اسب

  • نوع فایل : کتاب
  • زبان : فارسی
  • نویسنده : رضا بابا مقدم

توضیحات

بر گرفته از داستان اسب آشنایی و دوستی من و او را باید یک تصادف دانست.اگر آن روز معلم مرا در کلاس در جای دیگر نشانده بودف ممکن بود من با دیگری دوست شوم. روزی که همراه ناظم دبیرستان به معلم کلاس اول معرفی شدم،در نیمکت جلو یک جای خالی بود و معلم مرا آنجا نشاند. او هم آنجا سمت چپ من نشسته بود.پسر بچه ای بود با رنگ پریده و دندانهایی سفید و صورت استخوانی و کمی کشیده. با پوستی صاف و کمی تیره و چشمانی که در گودی آنها نگاهی افسرده و شرمگین داشت ........ . داستان اسب، داستان مردی است که از دوران دبستان با پسری آشنا می شود که از لحاظ ظاهری مسخره آمیز است و هیچ یک از همکلاس هایش حاظر نیستند با او دوست شوند این پسر سرش سنگین وچشمهای درشتی دارد و از لحاظ اندام قوی است و با بالا رفتن سنش حرکاتی انجام میدهد همچون کوبیدن پاها به زمین و غرش کردن و زور نسبتا زیادی پیدا می کند و سرش همچنان سنگین و سنگین تر می شود که به همین خاطر در مدرسه لقب اسب به او می دهند در اوایل از این لقب ناراحت میشود و بعدها به این اسم عادت میکند تا اینکه به سالهای آخر دبیرستان که می رسد قیافه اش بیشتر به اسب نزدیک میشود و این باعث کناره گیری او از درس میشود و فقط با همان یک دوست ارتباط دارد تا اینکه یک روز به قصد قدم زدن از خانه بیرون می رود پس از رسیدن به کوه رفته رفته حرکات اسب واقعا شبیه اسب واقعی می شود وبا دیدن دو اسب که در بوته زار هستند به اسب تبدیل میشود و سر به کوه میگذارد ودوستش را تنها میگذارد بعد از چند سال دوستش که به یاد او بود اسب را در حال کشیدن یک درشکه می بیند که پیر شده و با دیدن دوستش مثل آدم اشک از چشمانش جاری میشود ........ .
اگر شما نسبت به این اثر یا عنوان محق هستید، لطفا از طریق "بخش تماس با ما" با ما تماس بگیرید و برای اطلاعات بیشتر، صفحه قوانین و مقررات را مطالعه نمایید.

دیدگاه کاربران


لطفا در این قسمت فقط نظر شخصی در مورد این عنوان را وارد نمایید و در صورتیکه مشکلی با دانلود یا استفاده از این فایل دارید در صفحه کاربری تیکت ثبت کنید.

بارگزاری