شفق

شفق

  • نوع فایل : کتاب
  • زبان : فارسی
  • نویسنده : فهیمه نادری فرد

توضیحات

گوشی رو سرجاش گذاشتم و با عجله به اتاقم رفتم و با شوق زیاد جلوی آینه واستادم لباسی رو که از همه بیشتر دوست داشتم از بقیه جدا کردم و با دقت تنم کردم و جلوی آینه ژشتی گرفتم به نظر خودم که خیلی خوب شده بودم. به طرف اتاق سیمین راه افتادم و بعد از تقه ای در رو باز کردم و گفتم: سیمین خانوم من امشب با مهرداد می رم بیرون شب هم می رم خونه شون به بابا بگو منتظرم نباشه لبخندی زد و گفت: خوش بگذره عزیزم ترس عمیقی وجود سردمو توی خودش گرفت مدتها بود که این راز و توی اعماق مخفی قلبم پنهان کرده بودم. به نظر کل آدمای این کره خاکی چه گناهکار و چه بی گناه این یه عشق ممنوعه بود و من هر طور که بررسی می کردند خطاکار بودم مهرداد: غریبه ست؟ با سوالاش داشت کلافه م می کرد و از درون وجدانم بود که مواخده م می کرد و روح گناه آلود منو آزار می داد تا کی می خواستم مخفیش کنم و عذاب بکشم . به اندازه کافی با این حس نا بخشودنی خودمو زجر داده بودم و هر کار که می تونستم برای از سر به در بردن این عشق کردم ولی بازم نتونسته و به آغوشش پناه برده بودم مهرداد: نکنه همون کامی مرده شور برده ست بالاخره با اون زبون چرب و نرمش کار دستمون داده؟ اسمش تا نوک زبونم اومد ولی نتونستم صداش کنم مهرداد: از بچه های دانشگاهتون بوده؟ سرمو به علامت نفی تکون دادم و گفتم: مهرداد نپرس نمی تونم بگم لبخندی زد و گفت: به خدا هیچ کاریش ندارم فقط می خوام بدونم سلیقه خواهرم چقدر افتضاحه؟ چیزی نگفتم که گفت: داره کم کم حسودیم می شه به اون مرده جولون بور خنده م گرفت. حق تکثیر : منتشر شده در وبلاگ شخصی نویسنده
اگر شما نسبت به این اثر یا عنوان محق هستید، لطفا از طریق "بخش تماس با ما" با ما تماس بگیرید و برای اطلاعات بیشتر، صفحه قوانین و مقررات را مطالعه نمایید.

دیدگاه کاربران


لطفا در این قسمت فقط نظر شخصی در مورد این عنوان را وارد نمایید و در صورتیکه مشکلی با دانلود یا استفاده از این فایل دارید در صفحه کاربری تیکت ثبت کنید.

بارگزاری