توضیحات
نگاهی به کتاب: اتاقی ساخته است در مرکز جهان – دور تا دورش برهوتی از شن و ماسه و باد – شاید تک درخت کودکیهایش را گاهی اوقات که پشتبام میرود و دستش را سایبان چشمها میکند میبیند و شاید پرندههایی هم روی درخت بنشینند که نمیداند از جنس چیستند و آیا نامی دارند؟ این را مطمئن نیست که هر روز چند نفر در حالی که خورشید را روی شانههای عریان خود گذاشته عرقریزان میبرند و انتهای کویر میکارند و دیگر روز هم همین کارها را میکنند و روزهای بیشمار دیگر. همیشه همانها هستند و او عرق پیشانیشان را میشناسد و...