Description
. تعداد صفحات : 225 کتاب حاضر کتابی است شیرین و دلربا از یکی از ظریفان و نازک اندیشان اهل عرفان ،در قرن معاصر ، به نام شیخ محمد بهاری همدانی.... این کتاب برای علاقمندان به عرفان ، خصوصا عرفان اسلامی و شیعی می تواند بسیار گوارا باشد. در حقیقت کتاب دستورات و نامه هایی است که آن عارف بزرگوار به شاگردان و دوستان خویش می فرستاده است . نامه هایی پر از لطایف شعری و حکمی. برای آشنایی بیشتر با این کتاب ، گوشه هایی از آن را در اینجا می آوریم: کیست که از من سخن نزد سخندان برد؟ قطره به عمان کشد، زیره به کرمان برد؟ باد صبائى کجاست بوى گلى آورد؟ نالۀ زار مرا سوى هزاران برد ؟ گویدشان در وصال چند بنالید زار؟ زار بنالد کسى کو غم هجران برد. تصدقتان شدم، شماها را چه مىشود که همواره کلمات آتشانگیزتان شرار ناله و فغان حسرت احساس میشود. نه رفیقى، نه شفیقى، نه یارى، نه یاورى، نه انیسى، نه مونسى، بهر طرف مىغلطم، جهل اندر جهل است، بهر دیار مىروم، ظلمت اندر ظلمت است، با هرکه مجالست مىکنم، غفلت اندر غفلتست، آشنائى با غیر را عین زیان دیدم، به هرکس دوست گفتم، دشمن جان دیدم «دائما شغل من الا سبیل الا سبیل» همواره قول من الا طریق الا طریق *درس مىخوانم، حیرانم مباحثه مىکنم پشیمان. لا العجب کلّ العجب. شما هم که چنین بنالید، ما را چه باید کرد؟ و گفت: به گل بلبل نشسته زار نالد مو که دور از گلانم چون ننالم ز اول بچگى الى الآن باد حب و جاه به سر و کلۀ حقیر افتاده دماغ را معیوب کرده، بالمرّة از کار انداخته، معالجى و طبیبى هم در بین نیست، بعکس آن وجود مکرم مغتنم. بارى «انّما أشکو بثّى و حزنى الى اللّه» . کتاب درد دلم قلب کوه را بشکافد اگر از آن ورقى درفتد به کوه و بیابان «اللّهمّ انّى اشکو الیک غربتى و بعد دارى و قلّة زادى و معرفتى و هوانى على النّاس و انت ارحم الرّاحمین» . رحم کن بر من مسکین و به فریادم رس تا بخاک در غیرت نرسد فریادم من که از جور تو حاشا که بنالم روزى من از آن روز که در بند توام آزادم . . . ! حرره محمد البهارى حق تکثیر: مولف پیش از سال 59 فوت کرده است.