توضیحات
مقاله ای که می خوانید نوشته ی منتقد گرامی جواد اسحاقیان درباره ی رمان خواندنی تهران، شهر بی آسمان نوشته ی امیر حسین چهل تن می باشد. در رمان تازه ی " امیر حسن چهل تن " شخصیتی به نام " کرامت " ، از جمله اعوان و انصـــــــار " شعبان جعفری " معروف ، در ادامه کام خواهی ها و تباه کاری های خود با زنی به اسم " طلا " آشنا می شود که با درباریان پیوندی یافته است . " کرامت " ضمن کام خواهی در " طلا " ارزش هایی می یابد که در دیگر زنان و نشمه ها نیافته است . برای نخستین بار در زندگی سراسر شرارت ، تباهی و آدمکشی ، احساس می کند دوری از وی برایش دشوار است و دیگر زنان جای خالی او را نمی توانند پر کنند . در آغوش " طلا " به آرامشی می رسد که با آرامش پس از همکناری با دیگر زنان متفاوت است . آیا این آرامش ، همان احساس ایمنی فرزند در آغوش مادری نیست که پیوسته در پیش چشم اوست ؟