Description
. این کتاب که «مستاجر» نام دارد، در سال ۱۹۶۴ میلادی و با نام اصلی «The Tenant»، توسط توپور به رشته تحریر در آمده است. این رمان ۱۲ سال بعد توسط رمان پولانسکی، فیلمساز فرانسوی دستمایه اقتباس سینمایی قرار گرفته و فیلمی بر اساس آن در ژانر وحشت، روانشناسی و حادثهای تهیه شده است. دو وهم از یک سوژه مستاجر پولانسکی، فیلمی است گوتیک، روانشناختی و جامعه شناختی، اقتباسی نیمه وفادارنه به متن رمانِ مستاجر. چرا که با تماشای فیلم و مطالعهی رمان، به تفاوتهایی بر میخوریم که بیشتر بینشی و سبکی است. بزرگترین تفاوت در بزنگاهی است که ترلکوفسکی در آپارتمان استلا پناه گرفته که ناگهان کسی در میزند، در متن ترلکوفسکی از پشت در صدای آقای زی را میشناسد که میپرسد کسی خونه نیست؟ و تمام اما در فیلم، زاویه دوربین(روایت) از منظر ترلکوفسکی بیرون میآید و در اینسوی در، فروشندهای دوره گرد را میبینیم که مانند آقای زی لباس پوشیده. رمان مستأجر با این که وفادار به بنمایههای گوتیک است اما بیشتر بر بنمایههایی درد شناختی و گروتسک تاکید دارد. شاید تفاوت این دو، در کارکرد روایتی باشد. تعیین کارکرد روایتی، بررسی تفوق یکی از کارکردهای چند گانه¬ی روایت(عاطفی، کنشی، ارجائی، ارتباطی و...) است بر دیگری. در اغلب روایتهایی که بر سوژه¬ی انسانی تک افتاده و در پرسِ نیروها و انگیزه¬هایی طبیعی و ماورائی بنا شده، شاهد زاویه دیدی جز زاویه دید اول شخص هستیم. در مسخ، محاکمه، مستاجر، تلالو کوبریک، بچه رزمری، فرانکنشتاین و ... خطر غلطیدن متن به کارکرد عاطفی همیشه تهدیدی است برای متن. اگر مستأجر با روایت ترلکوفسکی بود آفت دلسوزی و ترحمِ خواننده به حال او، متن را تهدید میکرد اما با نظرگاه سومِ محدود، کارکرد عاطفی بدل به کارکردی ارجاعی شده، خوانش رمان تنها برای خوانش رمان است و لذت بردن از کابوسی غریبه اما همخوان با زندگی ما. اگر هم وادار به سقوط به ورطه¬ی ارزش گذاری باشیم، از این منظر مستأجرِ توپور رمانی است با کارکرد روانشناختی نهان. ترلکوفسکی انسانی است چون «ژوزف ک» در محاکمه که به علت حساسیت روحی فراوان و هم چنین انسانی که دوست دارد مطلوب همه گان باشد، خود را از یاد برده و محکوم به فناست، در این کارکرد روانشناختی و اجتماعی، اسکوپ دوست ترلکوفسکی که شاید جنبه¬ی دیگری از خود ترلکوفسکی باشد انسانی است خود محور با زندگیای فارغ بال و او در مبارزهای که مشابه مبارزه¬ی ترلکوفسکی با همسایههایش است جان سالم از معرکه بیرون میبرد. «...به محض اینکه وارد خانه{خانه¬ی اسکوپ} شدند، اسکوپ ضبط صوت را روشن کرد و لوم صدایش را هم تا حداکثر باز کرد...» مستاجر، ص68 ) مستاجر به عنوان یک رمان فرانو دیوید لاج در مقاله¬ی زبان ادبیات نوگرا، برای رمان نو شاخصههایی بر میشمرد؛ 4 الف) شکل تجربی و بدیع: حجم ساختاری مستأجر از بیرون به درون است و سپس از درون به بیرون، تأثیر محیط و انسانهای پیرامون بر ناخودآگاه ترلکوفسکی و سپس بازتاب این تأثیر از ناخودآگاه بر پیرامون که ساختاری نو است، شاید همان ساختاری که در قصر کافکا شاهدش هستیم(قصر کافکا= مجموعه¬ی آپارتمانی محل سکونت ترلکوفسکی) 4ب) انحراف از شیوههای مرسوم: روایت مستاجر، پایبند به روایت خطی و پایدار مرسوم نیست. روایت مدام در حرکت از عین به ذهن ترلکوفسکی است. چرخش دوربین روایتی از محیط پیرامون به تفکرات و ذهن ترلکوفسکی. متن جا به جا کات میخورد و ذهنیات ترلکوفسکی وارد میشود. این حرکت در اواخر رمان آن چنان توفق مییابد که محیط پیرامون کمرنگ شده و هر چه خواننده شاهدش هست غالبن تراوشات ذهنی ترلکوفسکی است. 4پ) استعاره و مجاز به عنوان دو رکن اساسی شعر و نثر: این دو در ادبیات نوگرا مجددن کانون دید شده. استعاره در مقام جانشینی و مجاز در مقام هم نشینی. ترلکوفسکی استعارهای است از سیمون و مستاجران دیگر یا همسایهها که گاه تنها یک بار به چشم ترلکوفسکی میآیند و بعد انگار در برهوت محو میشوند در مقام هم نشینی با موسیو زی. 4ح) کشاندن خواننده بیمقدمه به عمق سیلانی از تجربه: مستأجر در اولین کلمهاش چون آئورا، خواننده را به مجموعه¬ی آپارتمان(B) میبرد «ترلکوفسکی در آستانه¬ی بیرون انداخته شدن از خانهاش بود که دوستش سایمن آدرس یک آپارتمان خالی را در خیابان پرنه به او داد. ترلکوفسکی به دیدن آپارتمان رفت...» همان، صفحه نخست و پس از این خواننده بیمقدمه در جریان آبشار اندیشهها و تجربیات ترلکوفسکی بخت برگشته قرار میگیرد. تنها در پاراگراف دوم رمان، به مانند ساختار مسخ و تلالو اشارهای کوتاه به گذشته میشود. 4ج) استنتاج و تداعی: دو بازوی اصلی ادبیات جویس و ادبیات سیال ذهن. استنتاج به عنوان برداشت B از A و تداعی، لغزیدن از Z به A تحت تاثیر B. لاج به شاخصههای فرعی دیگری نیز اشاره میکند؛ چون توجه به روانشناسی، استفاده از ضرباهنگ متنی و مضامین تکرار شونده. راوی خطاپذیر و نظرگاه محدود، زبان پیچیده و سیال. برساختن و آمیزش نمادها و اسطورهها رومن یاکوبسن در مقاله¬ی زبانشناسی و شعر شناسیِ نو به برجستگیهای روایی ادبیات نوگرا اشاره میکند، او در منطق جدیدِ زبانِ ادبیاتِ نوگرا بین دو سطح از زبان تمایز میگذارد، زبان مصداقی که به محیط و پیرامون اشاره دارد و فرا زبان که اشاره¬ی زبان به خود زبان است{فرا زبان را گاه به اشارات زبانی و حالات حرکتی گوینده و یا حرکات آوانگاری و فونتیک نیز تعریف میکنند} در ادبیات فرامدرن زبان مصداقی بر دیگر سطحها توفق دارد، زبانی تصویرگرا و مبتنی بر فضا. مستأجر روایتی است کاملن تصویرگرا و بنا شده بر بازتابهای تصویری از محیط واشیاء. ترلکوفسکی انگار محصور شده در مجموعه¬ی آپارتمانی آقای زی و این محیط تأثیری کشنده بر او میگذارد. لولههای آب و چک چک قطرههای آب و حتی یک دندان مخفی شده از مستأجر پیشین کارکردهایی نمادین و فجیع بر ترلکوفسکی دارند و آرنولد کتل در پیش در آمدی بر رمان مدرن شاخصه¬ی اصلی رمان نوگرا را لحن میخواند «...شگفت آور نیست که لحن غالب آثار ادبی قرن بیستم صرف نظر از دیدگاه مطرح شده در آنها، لحنی است حاکی از تنش و عدم قطعیت. حتی در رمانهای آرام خو و ظریف یا در جنجال گریزترین رمان نویسان قرن بیستم، فورستر و وولف احساس فشار و نا ایمنی کاملن بارز است...» یعنی همان پرس و ناامنی و وهمی که ساختار مستأجر لبریز از آن است. ترلکوفسکی حتی در خانه¬ی به ظاهر ساکت و آرام استلا نیز یک لحظه خیال خوش ندارد، دستهایی وهمی همیشه او را به نقطه¬ی مرگ(B) میکشانند و آقای زی به سراغش میآید و زنگ خانه¬ی استلا را به صدا در میآورد. برگرفته شده از http://novels.parsiblog.com/Posts/538/مستاجر