زرتشت نیچه: ساحتی تازه در نظریهی ساختاری فروید دربارهی ذهن
- نوع فایل : کتاب
- زبان : فارسی
- نویسنده : جورج مشور
Description
. مقاله ای در باب زرتشت نیچه و تحلبل آن از منظر روانکاوی فروید قسمتی از مقدمه: شخصیتهای داستانی اساطیر و ادبیات تجسم انبوهی از وجوه انسانی است و به ما اجازه میدهد جنبههای مختلف روانهایمان را بدان گونه که در برابر ما میایستند مشاهده کنیم و با لوازم ماهیت آنها سر کنیم. روانکاوی، از زمان «تأویل رؤیاها»ی فروید یکی از این اساطیر را به کار گرفته است: اسطورهی ادیپوس شاه. در جُستار کنونی کوشش بر این است که دیگر نقابهای [personae] نمایشیشدهی ذهن ساختاری توسعه یابند و رابطهی برابرنهادانهی عیسی مسیح [ع] با ادیپ روشن شود و لوازم روانکاوانه و فلسفی این شخصیت کشف گردد. این پژوهش درکی کاملتر از تقارن نظریهی ساختاری، برگرفته از تداعی مسیح با ابرمن [superego]، و استنتاج نظریهی ساختاری از عقدهی مسیح، به ما میدهد. فهم ادیپوس بهمنزلهی یک دجال یا ضد مسیح [anti-Christ]، ما را به فهم فلسفهی نیچه نزدیکتر میکند، و رابطهی مفهومی میان اندیشههای نیچه و فروید از رهگذر شخصیت داستانی زرتشت صریحتر توسعه مییابد. مسیح و ادیپوس نهایتاً رابطهای نامتناظر با والدینشان به وجود آوردند: سه وجهی آنان مطلقاً متضاد بود: پدر ادیپوس میرایی خود را به دست پسرش سپرد و مادرش یوکاسته در نتیجه با او رابطهی مستقیم جنسی یافت. اما پدر مسیح، نامیرا بود و مادرش، باوجود آبستنی و زایمان، باکره. ادیپوس پدرش را از میان برداشت و به وصال مادرش رسید، و حال آنکه مسیح از مادرش پرهیز کرد و به وصال پدرش رسید. ادیپوس ارادهی پدر را نابود کرد تا وارث سلطنت او شود، و حال آنکه مسیح تن به ارادهی پدر سپرد تا وارث سلطنت او شود. ادیپوس به سلطنت اینجهانی با ابراز ارادهی خود نایل شد و حال آنکه مسیح به واسطهی انکار ارادهی خود به سلطنت روحانی رسید. میتوانیم مشاهده کنیم که حتی نتیجهگیریهای هر اسطوره نامتناظر است. ادیپوس نهایتاً بهواسطهی اثبات ارادهی خود کیفر دید، و حال آنکه مسیح بهواسطهی انکار ارادهی خود به نامیرایی دست یافت. مسیح و ادیپوس بدین طریق با توجه به یکدیگر در حالتی از تضاد دیالکتیکی به چشم میآیند.