مادربزرگ

مادربزرگ

  • نوع فایل : کتاب
  • زبان : فارسی

توضیحات

معصومه اشک می ریخت و پا به پای مادر از انباری به اتاق و از اتاق به حیاط می رفت. دلش می خواست بقچه مادر را باز کند، چادر از سرش بگیرد و به او بگوید که می تواند همیشه در این خانه بماند به او بگوید «این خانه مال توست. چشم من کور باید عصای پیری تو باشم.» دلش می خواست به او بگوید : «تا وقتیکه نفس می کشم کنیز دست به سینه تو هستم، ترا به خدا اینقدر غصه نخور . اینقدر فکر نکن.» به او بگوید...... معصومه در درگاهی نشسته بود و به آفتاب نگاه می کرد که انگار نمی خواست از لبه دیوار پایین بپرد. صدای کشیده شدن پای مادرش به روی پله ها بریده بریده شنیده می شد. از پله ها بالا میرفت، پایین می آمد، می ایستاد، نفس نفس می زد و باز به راه می افتاد انگار چیزی گم گرده بود.
اگر شما نسبت به این اثر یا عنوان محق هستید، لطفا از طریق "بخش تماس با ما" با ما تماس بگیرید و برای اطلاعات بیشتر، صفحه قوانین و مقررات را مطالعه نمایید.

دیدگاه کاربران


لطفا در این قسمت فقط نظر شخصی در مورد این عنوان را وارد نمایید و در صورتیکه مشکلی با دانلود یا استفاده از این فایل دارید در صفحه کاربری تیکت ثبت کنید.

بارگزاری