توضیحات
قاصدک - مجموعه قصه آفتاب ظهر به زحمت داشت یخ های شیشه را پاک می کرد. نفس های گرم اتاق ازلای درزهای پنجره به بیرون می دمید. سرما، پله های ایوان و آجرهای کف حیاط را صیقل داده بود. درخت عریان کُنج حیاط در انتظار بهار می لرزید. غنچه ای بی قرار لای پوست شاخه ای در باغچه با شیطنت سرک می کشید. پشت شیشه ی حوض، ماهی قرمزی خواب رودخانه را می دید. و درآسمان حیا ط پرنده ای خودش را به ابرهای سیا ه می کوبید و گنجشکی تنها روی دیوار پرهای خیس اش را شانه می کرد. دم حیاط پرده ای آویزان در باد به خود می پیچید... کلمات کلیدی: دانلود داستان کوتاه، دانلود کتاب داستان، داستان اجتماعی، دانلود داستان زندگی، برچسبها: دانلود داستان کوتاه، دانلود کتاب داستان، داستان اجتماعی، دانلود داستان زندگی