توضیحات
آن این عکس یکی بود یکی نبود که مثل نسیم از بغل گوشمان رد شد . خبر دار شدیم ؟ شاید, می خواستند نفهمیم چرا آمده ؟ برای چه؟ چرا لرزان لرزان و پاورچین پاورچین؟ مثل همه ی قصه ها آدمهای بد زیاد بودند مثل شبه خارها , شبه کاردها , شبه آدمها که این آخری از همه شان بدتر بود. یک قهرمان هم داشتیم . از آنهایی که با مشت گره کرده پرواز می کند ! ظاهراً همه چیز خوب به نظر می رسید . تا اینکه آمد . لرزان لرزان؛قهرمان , برنده ی هوای سرد نبود؛ توی چهار دیواری در ختهای بزرگ , برزگ شده بود ...